وبسایت شخصی بابک بدریان

نقد فیلم: اسب جنگی War Horse

همین الان بلاخره قسمت شد فیلم اسب جنگی (War Horse) محصول 2011 از استیون اسپیلبرگ رو تماشا کنم.

قطعا اولین چیزی که به ذهن مخاطب میان نام استیون اسپیلبرگ هست و انتظار میره که با فیلمی عالی و خاص و ماندگار طرف باشیم.

فیلم راجب جنگ جهانی اول بین سربازان انگلستان و آلمان در کشور فرانسه است. داستان راجب خانواده ای در روستاهای انگلستان است که پسر خانواده (آلبرت) اسبی داره با نام جویی که خیلی دوستش داره و اون رو بزرگ کرده. خانواده به دلیل بدهکاری مجبور میشن اسب رو به ارتش انگلستان بفروشند. جنگ جهانی اول تازه شروع شده و سال 1914 هست. اسب به میدان جنگ میره و چندین بار صاحب عوض می کنه که همه صاحبینش کشته میشن. آلبرت هم از این طرف راهی میدان جنگ میشه که اسبش را پیدا کنه و …

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/war/eteyght.jpg

فیلم فیلم خوبی هست اما عالی و خیلی خوب نیست. و در حد انتظار ما از استیون اسپیلبرگ نبود. روایت و فیلمنامه ، واقع گرایانه نبود و خیلی جاها تخیلی و غیر منطقی میشد. مهمترین موردی که من رو در حین فیلم عذاب میداد همین بود که بسیاری از لحظات فیلم منطقی و واقع گرایانه نبود. مثلا خیلی مسخره ، فرمانده ارتش اجازه میده که سربازی از دستور سرپیچی کنه و بره اسب رو از سیم خاردار در بیاره. یا وقتی اسب رو به بیمارستان میارن همه ارتش و پرستارها جمع میشن دور اسبه و با آلبرت همدردی می کنن

صحنه های بسیار غیر منطقی و ساده لوحانه

بازی بازیگر نقش اول فیلم هم خیلی ضعیف هست و ازش بدم اومد ، اما بازی سایر بازیگران خیلی خوب و قابل قبول بودند.

مدت زمان فیلم هم طولانی بود و می تونست کمتر باشه و برخی جاها حوصله سر بر میشد.

نقاط قوت فیلم موسیقی متن و تصویر برداری بودند. موسیقی متن فیلم خیلی قوی و تاثیر گذار بود. تصویر برداری هم در به صحنه کشیدن جنگ های از نوع جنگ جهانی اول با اون مدل تسلیحات خاص شون بسیار عالی عمل کرد. به نظرم تنها جذابیت فیلم هم همین صحنه های خاص از جنگ جهانی اول بودند. جنگ هاشون ، نوع ساختار و لباس ارتش ها، ظاهر و شکل و شمایل اسلحه ها و …

آخرین لحظه فیلم هم زمانی که آلبرت و اسبش به خونه بر می گردند و پدر و مادرش رو در آغوش می گیره ، یه رنگ آمیزی بسیار جذابی از آسمان کردند که خیلی جذاب و دیدنی شده.

 

پیامهای فیلم

به نظر من فیلم 2 پیام خوب و جالب برای مخاطب داشت:

1- هر خوبی بکنی ولو اینکه کوچک باشه حتما نتیجه اش جایی بر می گرده.

بارها این پیام رو در طول فیلم دیدم. اول جایی که آلبرت زوری به اسبه یاد میده که دور گردنش غلاف بیندازه برای شخم زدن زمین. که وقتی اسبه به میدان جنگ میره و توسط آلمانها دستگیر میشه همین جونش رو نجات میده که می خوان به اسب غلاف بندازن که آمبولانس بشه. جای دیگه زمانی هست که آلبرت جان پسر مایه دار روستاشون رو با اینکه با هم در خصومت هم بودند نجات میده خیلی بی دلیل. در آخر فیلم همین پسر مایه دار کمک می کنه به آلبرت که اسبش رو بخره.

2-مال دنیا حتما رفتنی است و نباید بهش دل بست

این اسب حدود 4-5 بار صاحب عوض کرد که همه شون هم کشته شدند. اول کار همگی خیلی با ذوق و خوشحالی صاحب اسب شدند اما مشکلاتی برایشان پیش اومد و از دنیا رفتند. و واقعا نباید به مال دنیا و اجسام دل بستگی پیدا کرد چون حتما رفتنی هستند.

 

در کل فیلم خوبی بود اما عالی نبود. من به این فیلم با سخاوت امتیاز 7 رو میدم.


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *